پستهای بچهها رو میخوندم با مضامین "قاقالیلی"! به سرم زد منم برم یک عااالمه خوراکی بخرم بیارم انبار کنم تا وقتی وسط روز یا شب، دلم هوس یه چیز خوشمزه میکنه مثل روح سرگردان هی بین خونه (کیف و کشو) و آشپزخونه (یخچال و کابینت) جابجا نشم و هیچی هم پیدا نکنم. مثلا یکی دو کارتن از اون کیکهایی که شکلات ازش چکه میکنه! یکی دو بستهی چهل پنجاه تایی کاپوچینو. سی چهل تا بستنی میرکس کاکائویی و دبلچاکلت. یکی دو کیلو شکلات تلخ. دو کیلو و سیصد گرم شکلات Ferrero Rocher. نیم کیلو پشمک شکلاتی. ویفر شکلاتی فراوان در برندهای متنوع. پاستیل زیاد دوست ندارم، ولی محض تنوع اقلام و ایضا کلاس و اینا. گردو! بله دوستان، میدونم این یکی هلههوله نیست، ولی دوست دارم انبارش کنم کنار بقیهی خوراکیهام...
خوراکیهام. آه. اینور فکر کردم، اونور فکر کردم. به قرضوقولههام، به سیستان که کمک نکردم، به اون سفارشی که فردا میرسه و باید کارتشو بکشم، به حقوقی که از آبباریکه رد شده و تبدیل به نخ نامرئی شده، به خمسی که هجده روز دیگه باید بدم حتی! اینطوری شد که اون پولی که تو مشتم گرفته بودم که برم خرید (البته نمیدونم چه مدلی، ولی از اون استعارههاست که یعنی مصمم بودم مثلا)، نصفش رفت کنار پولی که باید تحویل خواهرخانم کنم، نصف دیگهشم رفت که مثلا پسانداز باشه. مثلا ها، زنهار که کسی فکر کنه واقعنکی پسانداز شده :))
+ ساخت سوپرمارکت خونگی هم موکول شد به وقتی دیگر. تجربه نشون داده یک عالمه خوراکی خوشمزه داشتن باعث نمیشه آدم دلش چیزی رو هوس نکنه که حتی نمیدونه چیه. بلکه به این حس دامن هم میزنه. چون اون وقت اون خوشمزهها بالکل از گزینهها حذف میشن و پیدا کردن چیز مذکور سختتر از سخت میشه. نه به تجملگرایی و نه به مصرفگرایی و آری به سادهزیستی و آری به یک مدل خورش گذاشتن سر سفره و در عوض از پلوی مهمانیهای سالی یک بار لذت بردن و این چیزا.
+ هرکی فهمید چی گفتم یــــــــک صلوات محمدی نثار جمع اموات کنه =)))
حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 270 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 1:24