به اندازهی هزارودویست سال دوست دارم حرف بزنم.
سیویکم تولد جیمجیم عزیزم بود. مرخصی گرفته بود. هفت صبح رفتم دم خونهشون و رفتیم کوهسنگی. کیکو گذاشته بودم صندوق. به بهانه رفتم سرویس بهداشتی و میمالف که اونجا قایم شده بودو یواشکی آوردم تا پشت ماشین. کیکو از صندوق درآوردم و با میمالف اومدیم جلو و یوهو غافلگیرش کردیم :)) میمالف مثلا برف شادی آورده بود، ولی دلش نیومد برفیش کنه. ازش گرفتم و برررفیش کردم حجم سیاه دونده...
برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 68