مزرعه

ساخت وبلاگ

 

ریحانه شلخته غذا خورده بود و برنج اطراف بشقابش مونده بود. امیرعلی اومد گفت باید غذاتو کامل بخوری و بشقابتو تمیز کنی. خاله تسنیم، اون ماجرایی که قبلا برای من گفتی رو به ریحانه بگو. ریحانه خوووب گوش کن ببین خاله چی میگه.

منم با یه نگاه قُلمُرادوارانه گفتم هاع؟ کدوم ماجرا؟ من یادم نیست خودت تعریف کن  

بعد گفتم ها خب نگا ریحانه، این دونه‌های برنجو می‌بینی، بعضی آدما تو دنیا هستن که گرسنه‌ن و همین دونه‌های برنجم ندارن که بخورن. پس ما که داریم نباید اسراف کنیم و اینا رو بریزیم دور.

شرط می‌بندم حتی یک کلمه‌شم نشنیده، فک کنم اختلال کم‌توجهی بیش‌فعالی داره ://

 

+ عاشق امیرعلی‌ام که حرفی که خودم یادم نیست چی بوده و کی بهش زدم روش اثر کرده و آره الان که یادم میاد قبلا اونم بشقابشو تمیز نمی‌کرد

 

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 226 تاريخ : چهارشنبه 8 بهمن 1399 ساعت: 3:21