روز (که نه، شبِ) نخست

ساخت وبلاگ

 

قراره هر شب بنویسم تا مدتی معلوم!

یک شبانه‌روز و بلکم بیشتر وقت گذاشتم رو یه کاردستی ^_^ استند لوازم آرایشی. خواهرم میگه حالا تو لوازم آرایشت کجا بود که اینو درست می‌کنی؟ راستش یادم نیست چی شد که به این گزینه رسیدم، فقط دلم می‌خواست یه چیزی درست کنم. البته الان که کامل شد و لوازمو توش چیدم تقریبا پر شد. پر از چیزهایی که بعضا خودم خریدم و چیزهایی که خودم نخریدم و برام آوردن. حتی باورتون نمیشه یک فامیل دوری چند ماه پیش اومد خونه‌مون، برام رژ لب و ریمل سوغاتی آورده بود!!! شایدم باورتون بشه و شایدم برای شما طبیعی باشه :))

انصافا خوب کار کردم. با کارتن کفش و کارتن دیجی‌کالا درست کردم، بعد کاغذ کادو روش کشیدم. دو تا کشو هم براش گذاشتم. یک کشو رو با اسفنج جوری درست کردم که انگشترها و گیره‌های روسری مرتب و بدون بهم‌ریختگی توش قرار می‌گیرن. کشوی دیگه هم جای دستمال کاغذیه که از کنار استند سوراخ باز کردم براش که دقیقا مثل جعبه‌ی دستمال کاغذی استفاده بشه. یه قسمتی هم اسفنج گذاشتم که سوزن‌های روسری رو توش فرو می‌کنم و استفاده‌شون بینهایت راحت میشه و دیگه گم هم نمیشه. دوست داشتم عکسشو میذاشتم و می‌دونم بعضیام دوست داشتن عکسشو ببینن. ولی به نظرم یه ذره زیادی ساده و ضایع است برای ۲۴ ساعت کار :)

کارم با چسب حرارتی داره بهتر میشه و اعتمادمم بهش بیشتر. فکر نمی‌کردم چسب خوبی برای مبتدی‌ها باشه که هست. و درضمن فکر نمی‌کردم کارتن کفش انقد محکم باشه، به نظر نمیومد اصلا.

امروز سفارشم از دیجی‌کالا هم رسید. یه ماگ سفارش داده بودم با سوزن روسری که به نظرم بسیار زیبا هستن. فقط یه کم توپک سرشون بزرگه که چون من سوزنو دقیقا بالای سرم می‌زنم یه کم برآمده میشه از زیر چادر، انگار رو سرم نخود رشد کرده باشه مثلا :)) ماگ هم به اون قشنگی که تو عکس بود نیست، باید دید در استفاده چگونه است. اگه از درش نشتی نداشته باشه راضی‌ام. یه چیزهایی هم خواهرم سفارش داده بود. بیشتر برای این از دیجی‌کالا خرید می‌کنم که کد تخفیف دارم ازش و اگه استفاده نکنم انگار اون اومده از تو جیبم پول برداشته :)

بولت ژورنال همین‌طور که داره به آخر ماه نزدیک میشه، هم میزان عمل به برنامه‌هایی که توشه کمتر میشه و هم میزان ثبت عملکرد. تنها حسنش تا اینجا این بوده که مجبورم کرده مقدار بسیار ناچیزی پول پس‌انداز کنم که به نوبه‌ی خودش کار بزرگیه :) و همین‌طور تمام مخارج شخص خودم رو هم یادداشت کردم. متوجه شدم به شکل وحشتناکی پول خرج می‌کنم یا شایدم گرونی باعث این وحشتناکی میشه. در طی این ماه متعدد دچار غلیان احساسات شدم که تو ماه‌های قبلی خیلی کمتر بود. اینکه ندونی از داشتن قدرت خرید خوشحال باشی یا خجالت بکشی، باعث میشه همزمان هر دو حس رو داشته باشی. اگر بدونید من چه ساده‌لوح خوش‌بین بی‌فکری هستم،  اون‌وقت همین من، میشینم فکر کا می‌کنم و به شرایط نگاه می‌کنم کنتور مغزم هنگ می‌کنه. هی میگم شرایط بدتر هم قراره بشه؟ همین من که دلار و طلا تو دایره‌ی دغدغه‌هاش نبود (و البته هنوزم نیست) وقتی از جلوی طلافروشی رد میشم، قیمتو نگاه می‌کنم و واقعا ناراحت میشم. انگار الان مجبور باشم فلان مقدار طلا بخرم.

یه کم دیگه هم منفی‌بافی کرده بودم که پاک کردم و البته تا همین‌قدر هم متاسفم. بخصوص برای اونایی که خودبخود فقط تیرگی‌ها رو می‌بینن، دو تا جمله هم از اینور اونور بشنون دیگه هیچی. لطفا بدونین که اگه الان در حضیض هستید(هستیم)، ناچارا به سمت بالا صعود خواهید (خواهیم) کرد، ناچارا!

تایمی که مثلا قرار بود برم دوش بگیرم صرف وبلاگ شد و حالا چون خیلی خوابم میاد باید با همین رایحه‌ی خوش برم بگیرم بخوابم. پروردگارا چرا چنین گرم است؟

 

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 232 تاريخ : دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت: 21:16