کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه؟

ساخت وبلاگ

 

من نمی‌دونم خدا چرا اینجوری می‌کنه؟ امروز یک اتفاق بد افتاد و می‌تونست عواقب بسیار بسیار بدتری داشته باشه. حتی بدتر از چیزی که به ذهن بعضی‌هاتون خطور می‌کنه. و من اونجا به خدا گفتم خدایا ما روزه می‌گیریم و دعای عرفه می‌خونیم و اینا، بعدش یه دعایی می‌کنیم و یه چیزایی می‌خوایم دیگه؛ خب؟ من امروز هیچ دعایی نمی‌کنم و هیچ حاجت دیگه‌ای هم نمی‌خوام. فقط همین یکی رو اوکی کن، خب؟ (درحالی‌که هنوز عرفه هم نخونده بودم حتی!) بعد نمی‌دونم واقعا چطور شد که دلم خیلی آروم گرفت و تا حد زیادی، مثلا نود و سه درصد، از ذهنمم حتی رفت بیرون اون موضوع. طوری که اون موقع حالیم نبود چطوره که آرومم و بعدا که برگشتم فکر کردم، دیدم اتفاق نادری افتاده برام که آروم بودم. حالا این آرامش هیچی، بعد یکی دو ساعت، اوضاع نه تنها از حالت بغرنجی خارج شد که حتی از اولش هم بهتر شد! اگه اون اولش بهم می‌گفتن اینطوری تموم میشه باور نمی‌کردم، ولی چیزی بود که شده بود.

حالا من سؤالم اینه که حتما باید به ته ته ته خط برسیم که خدا اینطوری جواب بده؟ حاجت گرفتن بدون اینکه مضطر شده باشیم ضرر داره؟ نمی‌دونم، ولی می‌دونم هرجا واقعا هیچ (معنی هیچ رو که حتما با گوشت و پوستتون حس کردین دیگه؟) راه دیگه‌ای نداشتم و زنبیل تدابیرمو گذاشتم زمین و گفتم اینو یا خودت درست می‌کنی یا درست‌بشو نیست، خیلی (معنی خیلی رو هم حتما می‌دونید؟) سریع (و همین‌طور معنی سریع رو؟) و من حیث لا یحتسب کار درست شده.

 

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت: 21:16