خاله بودن

ساخت وبلاگ

 

برای امیرعلی کره‌ی جغرافیایی خریدم، برای خواهرش خونه‌ی اسباب‌بازی. چیزهای دیگه‌ای هم برای امیرعلی تو ذهنم بود، مثلا دایرةالمعارف، ولی خب کره گرفتم. دایرةالمعارف رو می‌دونم نمی‌خونه، گرچه از نظر من موقع خوندنش الانه. برعکس، خواهرش مطمئنم اگه سواد داشت حتما علاقمند بود به خوندنش. الان هر وقت میاد خونه‌ی ما (هفته‌ای چند بار) میگه خاله کتاب داستان نداری؟ هر دفعه هم به زور یه کتاب می‌گیره میره :| امروز میگم نه ندارم، میگه مطمئنم که داری :))) خیلی خیلی بلا و ناقلاست.

آقا من خودم عاشق کره‌ی جغرافیاییه شدم، نمی‌خوام بدمش به امیرعلی. بچه بودم آرزوم بود یه کره داشته باشم، بعد به نظرتون الان امیرعلی چقدر اینجور چیزا براش آرزوئه؟ آرزوهاش چی‌ان واقعا؟ خیلی توداره و هیچی بروز نمیده.

یه چیز دیگه، عروسک چرا اینقدر گرونه؟ آقا من شوکه شدم با قیمت عروسکا! صد و فلان؟ دویست و فلان؟ همون عروسکایی که دست‌وپاشونو تکون میدن و تو بچگی خودمون داشتیم؟ گند بزنن به... نمی‌دونم به چی، ولی گندش بزنن.

 

سقوط آلبر کامو رو صوتی گوش دادم، فک کنم همین‌طوری رایگان داده بود بهم فیدیبو. فهمیدم از اون کتاباست که اومده روم تاثیر بذاره و شاید زور بزنه افسرده‌م کنه. منم سرعتشو زیاد کردم و هم‌زمان کارای دیگه هم می‌کردم (مثلا وبلاگ می‌خوندم :)) یا می‌خوابیدم :)))) ) تا فقط کلیت کتاب بیاد دستم. کتابی نیست که بخوام توصیه کنم، ولی شاید بعدا خودم بخوام دوباره بخونمش.

 

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت: 21:16