می‌شود که بشود

ساخت وبلاگ

با دستم راستم پفیلا می‌خوردم. همان‌طور شروع کردم به آشپزی بدون دست راست. بعد دیدم بد نیست ادامه بدهم و اینگونه شد که یک‌دستی برنج را پختم. قسمت سختش آنجا بود که برنج را از سینی داخل کاسه می‌ریختم و نمی‌دانستم با دستم سینی را در هوا نگه دارم یا خروج برنج از سینی را کنترل کنم. و آنجا که برنج خیس را از کاسه درون قابلمه می‌ریختم و مقدار زیادی ته کاسه چسبیده بود و نمی‌دانستم با دستم کاسه را در هوا نگه دارم یا برنج را به سمت قابلمه هدایت کنم. و آنجا که می‌خواستم لباس دمکنی به تن درب قابلمه بپوشانم. و آنجا که با دست غیر غالب می‌خواستم هم بزنم. و آنجا که درب قوطی نمک را می‌خواستم باز کنم. و آنجا که برنج را می‌شستم. نه، این یکی خیلی آسان بود


+ ضمنا محض اطلاع، بنده اصلا آشپز خوبی نیستم. گفتم که شک و شبهه‌ها رفع بشود.

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 202 تاريخ : پنجشنبه 26 دی 1398 ساعت: 17:11