نصف‌شبانه

ساخت وبلاگ

امروز با یک خانم تو کنسولگری دعوا کردم. دارم به این نتیجه می‌رسم که درسته که آدم باید صبور و با حوصله و با فرهنگ و خوش‌برخورد و ملایم باشه، ولی اگه زیادی صبور باشه بقیه، ولو به صورت ناخودآگاه، اون رو مفری برای در رفتن از زیر بار مسئولیت خودشون قرار میدن. قبل از بقیه‌ی آدمای دور میزش اونجا بودم و دونه دونه کار همه رو انجام می‌داد و اونا می‌رفتن و بعدیا میومدن و وقتی من کارمو می‌گفتم با حالت "ای بابا!" می‌گفت یک لحظه صبر کن دیگه! مدل کار من با بقیه فرق داشت و انگار براش سخت بود از روتینش سوویچ کنه به یه کار دیگه. آخرش یه‌کم داد و بیداد کردم و گفتم که همه میان و میرن و من همچنان واستادم و یک لحظه شده یک ساعت و فلان و بهمان. اونم فرم درخواستم رو انداخت اونور و گفت برو ساعت دو بیا دنبال جوابش! منم نرفتم و همونجا واستادم. گفتم که بی‌احترامی نکردم و محترمانه حرفمو زدم. یه‌کم دیگه زیرلبی با خودش و بقیه‌ی ارباب‌رجوع‌ها غرغر کرد و فرمی که دستش بود رو نصفه ول کرد و کار منو انجام داد. و من فهمیدم اگه یه‌کم نشون بدی که تو هم ببوگلابی نیستی و حالیش کنی که حالیته که وقتت داره تلف میشه، اونم ماستشو کیسه می‌کنه و هی نمیگه یک لحظه، یک لحظه!
بعد هم انقدر سفت پی کارمو گرفتم که به‌جای دو هفته، دو سه روزه انجام بشه کارم. اگه تو این بروکراسی بی‌رحم، خودت دویدی ممکنه کارت بیفته رو روال، وگرنه با سرعت لاک‌پشتی اینا، کلاهت پس معرکه است. سه هفته قبل درخواست استعلام از کابل دادم، امروز هنوز نه تنها جوابش نیومده بود، که حتی ارسال هم نشده بود!!! میگه کپی ناخوانا بود، نشد بفرستم. د آدم ناحسابی، اون شماره تلفن لامصب رو برای چی گرفتی؟ اون فرم رو برای چی پر کردم؟ خب زنگ بزن بپرس. یا نه زنگ بزن بگو بیا دوباره کپی بیار. الان من سه هفته عقب افتادم، اگه روزی سی تومن جریمه بشم تو میدی؟

این مرکز جدیدی هم که میرم دیگه دارن شورشو در میارن. خب جلسه گذاشتنتون چیه دیگه؟ یه نصف روز که روز اول رفتیم آشنایی با مرکز و مدل کار و اینا. دو شب شیفت آزمایشی رفتیم. بعد از شیفت مستقل هم که یک ساعت نگهمون داشتن کارمونو چک کنن. الان باز جلسه گذاشتن این همه راه باید برم بیرون شهر، اونم واسه یک ساعت! من کارای حساس‌تر و مهم‌تر از این رفتم انقدر خان نداشت. خب زورم میاد در حالی‌که کلی کار دارم نصف روزم پرت بشه.

نود و هشت رو دور تند شروع شده. حس خوبی بهش دارم. ولی اگه ناگهان خالی بشه باز میشه روز از نو روزمرگی از نو.

این پست یه چیزیه تو مایه‌های بلند بلند شعر خوندن وقتی تو جنگل مخوفی تنهایی و ترسیدی. یا بلند بلند اصوات نامفهوم و چرت و پرت درآوردن برای اینکه صدای یه شخص خاصی رو نشنوی.

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 219 تاريخ : چهارشنبه 4 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:16