نی‌های آبخوری

ساخت وبلاگ
1/08/97 ساعت 14:30

یه اتفاق غیرمنتظره باعث شد من امروز سر از دانشگاه و ساختمان قرشی دربیارم. حقیقت حقیقت اینه که رفتم ببینم چی میگن دقیقا. ببینم مردم چجوری از حقشون دفاع می‌کنن و شاید کمی یاد بگیرم. خب ظاهرا به اون صورت یاد گرفتن نمی‌خواد، تو موقعیت قرار بگیری متوجه میشی دفاع شبیه یکی از غرایز در وجودت هست. من که حرف نزدم، ولی به راحتی می‌تونستم خودمو به جای اونایی که حرف می‌زدن تصور کنم.
به اندازه‌ی یه دونه یک جلوش شش تا صفر عکس و فیلم گرفتن. از صداسیما هم ظاهرا اومده بودن. کلا پنجاه شصت نفر بیشتر نبودیم.
خانم دکتر، یکی از اوناییه که چند وقت پیش رفت تهران برای شرکت در تجمع علیه ماماها! خودش گفت، البته نگفت تجمع علیه ماماها، چون منم اونجا بودم. و می‌دونم به شدت پیگیر این قضیه است. منم جایی نشسته بودم که خیلی واضح تو عکس‌ها و فیلم‌ها افتادم. رابطه‌ی خانم دکتر با من تقریبا میشه گفت بهتر از رابطه‌ش با بقیه است. حالا باید ببینیم از هفته‌ی بعد چطور خواهد شد :))

بعد از ساختمان قرشی رفتم دانشکده‌ی خودمون. نمازخونه همچنان همون بو رو می‌داد، کتابخونه هنوز سر جاش بود، سرویس بهداشتی آقایون طبقه‌ی همکف و خانم‌ها طبقه‌ی اول بود، تریا هنوز تو آخرین محلی که دیده بودمش مستقر بود، تایپ و تکثیر و اتاق‌های بسیج و جامعه اسلامی و ساختمان اساتید و ساختمان اداری و ساختمان تحصیلات تکمیلی و پراتیک هم سرجاشون بودن. تنها جایی که سر نزدم و اصلا یادم نبود که وجود داره IT و اون مسئول قدبلندِ شبیه مجری‌های تلویزیونیش که هیچ‌وقت هم نمی‌خندید بود. حیف اون‌وقت‌ها وبلاگ نمی‌نوشتم، وگرنه چقدر باحال میشد الان خاطراتم رو می‌خوندم. البته ورودی ما وبلاگ داشت، منم گاهی توش می‌نوشتم، الان هم فکر کنم هنوز وبلاگمون باشه، ولی همچین جای پررونق و دلچسبی نبود و الان هم که حتما چهارگوشه‌ش تار عنکبوت بسته.
امروز به این قطعیت رسیدم که همونطور که از سالیان پیش شنیده بودم، دانشگاه ما و اخصا دانشکده‌ی ما در مقام حوزه‌ی دانشگاه‌ها و دانشکده‌هاست. پریروز تو دانشگاه فردوسی خانم‌های بلوزشلواری به وفور یافت میشد. من واقعا تعجب کرده بودم که اینا چجوری از جلوی حراست رد شدن که دیدم حراست هم اومده تو تالار داره تماشا می‌کنه. آیا تو این دو سال دانشگاه‌ها اینقدر تغییر کرده بودن؟ امروز دیدم دانشکده‌ی ما به منوال سابقه و پوشش تغییر خاصی نکرده. نه اینکه همه پوشش کامل اسلامی داشته باشن، اما بلوز شلوار هم نبودن.
یه پدیده‌ی جالب هم تو دانشکده دیدم و می‌خواستم ازش عکس بگیرم که دیدم نی‌هاش تموم شده. دو سال پیش هم بعد از فارغ التحصیلی دیده بودمش و عکس هم گرفته بودم، ولی حذفش کردم. چی؟ نی! به‌جای لیوان یک‌بارمصرف یه باکس نی کنار آبخوری گذاشته بودن و یه تفنگ هم به شیر آب وصل بود. روش کارش هم اینطوریه که نفری یه دونه نی برمی‌داری، به تفنگ وصل می‌کنی، نی رو تو دهنت می‌ذاری، شلیک می‌کنی! و بدون اتلاف آب و با مصرف کمتر پلاستیک آب می‌نوشی! نی نداشت وگرنه حتما عکس می‌گرفتم ازش. اسمشو نمی‌دونم چیه، تو نت هم چیزی شبیهش پیدا نکردم.

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 234 تاريخ : شنبه 18 اسفند 1397 ساعت: 22:20