هدهد دیروز میگفت "ایشالا یه روز جبران میکنم برات، یه روز که مهمون داشتی و دست تنها بودی، میام خونهت و برات آشپزی میکنم و ظرف میشورم و..." منظورش وقتیه که ازدواج کرده باشم و خونهی خودم باشم. نمیدونم بار چندمه اینو گفته، ولی فکر کنم زیاد ازش طلبکار باشم، ذخیرهشون میکنم که بعدا استفاده کنم :)))
حدودا بیست تا مهمون داشت برای ظهر. ساعت هفت بهش میگم نمیخوای پاشی از خواب؟ میگه یه غذاست دیگه، کاری نداره :|| واقعا هفت تا دوازده برای آماده کردن غذای مهمونی، جمع و جارو کردن خونه و آشپزخونه و آماده شدن خود آدم زیاده؟ اونم که هیچ چیزی رو از قبل آماده نکرده باشی؟
براش از همون کاپکیکهای دفعهی قبل درست کردم. سه مدل، ساده، کاکائویی و دو رنگ؛ با تزئین خامه.؛ سی و چند تا.
چقدر گفتن و خندیدن. یه سرکرده داشتن که ماشاءالله از نظر حجم کلمات و سرعت ادای جملات و تون صدا رقیب نداره. وقتی ایشون تو جمعی باشه، بقیه اصلا فرصت ندارن حرف بزنن. یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید ها! دفعهی اولم نبود میدیدمش، ولی باز هم مبهوت این توانایی شده بودم :| خدا چه موجودات متفاوتی خلق کرده واقعا!
حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 197 تاريخ : شنبه 18 اسفند 1397 ساعت: 22:20