دخترک کبریت‌فروش

ساخت وبلاگ

خانم ص آش پخته بود، بخوردیم :) یه قابلامه! هم پر کرده ببرم خونه :| هر دفعه مجبورم میکنه ببرم و ببرن. آش رو خوش میپزه :)



یه دختر آروم و متین و مظلوم اومده بود کلینیک کتاب می‌فروخت. خانم ص؟ نه لازم ندارم. دکتر؟ نه. من؟ :)) نتونستم راستش بگم نه، شاید چون زیادی مظلوم بود، یه چیزی هم ته دلمو قلقلک می‌داد که با مگس‌کش کشتمش :| برای بره‌ی ناقلا کتاب داستان و رنگ‌آمیزی و کتاب وایت‌برد خریدم *_* کلی تشکر کرد دخترک ساده و باصفا :) بعد که من خریدم خانم ص هم واسه بچه‌ی یکی از مریضا که کم‌شنواست و تو سیر گفتاردرمانیه یه کتاب داستان خرید :)

اومدم بیرون واسه بره‌ی ناقلا مدادرنگی و ماژیک رنگی وایت‌برد هم خریدم. برای خودم هم دو تا ماژیک مشکی و آبی وایت‌برد خریدم. هروقت میرم طبقه‌ی بالا، رو آینه‌اش یه شعر می‌نویسم. ولی ماژیک هدهد دیگه رو به موته و خوب خونده نمیشه. واسه همین مجبور شدم بخرم دیگه.



فک کنم امشب بره‌ی ناقلا بیاد خونه‌مون. بهش که فکر می‌کنم لبخند رو صورتم پهن میشه. ولی اون دوتای دیگه وقتی ببینمشون علاقه رو احساس می‌کنم. شاید براتون سؤال بشه که چرا از بین این سه تا (بره‌ی ناقلا و وروجک و جوجه) من اییینقد بره‌ی ناقلا رو دوست دارم. جوابش اینه که بره‌ی ناقلا بینهایت خاصه! بینهایت منهای یکی از دلایل خاصّیتش اینه که من خاله‌شم و اون اولین تجربه‌ی خاله بودنمه، یکیش هم به نسبتمون ربطی نداره و به خاصّیت خودش مربوطه. پسر چیزفهم و چیزفهمیه. باهوش نه، چیزفهم :)



+ عنوان: هر کتاب به مثابه‌ی کبریتی است که ممکن است به یک شعله‌ی فروزان تبدیل شود و این امکان، بسته به بستریست که در آن قرار می‌گیرد.

+ آتش می‌تواند گرمابخش جسم و جان باشد و می‌تواند تن و روح را خاکستر کند.


حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 289 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21