و بالاخره پای فوتبال به وبلاگ من هم باز شد :)

ساخت وبلاگ


دیروز بردیم، از ایران!

جام جهانی نبود، فوتسال بود. اصلا نمی‌دونم مسابقات در چه سطحی بود، فقط می‌دونم صد و بیست تومن جایزه‌ی سه تا تیم اوله. مهاجرین افغان رفتن فینال، مهندس میگه به احتمال نود درصد میبرن!


دیشب که مراکش گل خورد، حقیقتش نفهمیدم کی به کی گل زد! ولی فقط من تو خانواده داد زدم گگگگللللل! فهمیدم خیلی جوگیرم که با اولین تماشای فوتبال و اولین تماشای گل، اونم همچین گلی، هیجانم زده بالا!!! فوتبال تو خونه‌ی ما تقریبا تحریمه، داداش‌هام خاطراتی از جام‌های جهانی پیش تعریف می‌کنن که چطور به سختی موفق به دیدن بازی‌ها میشدن که دل آدم براشون کباب میشه!! واسه همین کسی تو خونه‌ی ما عادت به داد زدن واسه گل نداره. همینقد که اجازه‌ی دیدن دو سه تا بازی براشون صادر شده از سرشونم زیاده


برای مراکش خیلی متاسف شدم، برای اون بازیکن هم دلم سوخت :( گرچه برای برنده شدن ایران خوشحال شدم!


بیاین روراست باشیم، برد دیشب خوشحالی داره ولی افتخار نه! صعود به جام جهانی به اندازه‌ی کافی افتخارآمیز هست، حتی اگه بعدش هیچ بردی نباشه. "با وجود اسپانیا با اون ستاره‌هاش، پرتغال با رونالدو، مراکش با مربیش که از یوونتوسه، ما با افتخار صدرنشینیم و می‌درخشیم!" همچین جمله‌ای از درک من خارجه واقعا.


موقع بازی پرتغال اسپانیا خونه‌ی دایی بودیم، دقیقه‌ی چهل از خونه‌شون اومدیم بیرون. خونه‌هامون به هم چسبیده است. مهندس می‌گفت "اگه تا برسیم خونه‌ی خودمون رونالدو گل بزنه چی؟؟؟" به دایی گفتم "اگه گل زد شما بلننند داد بزنین تا تو مسیر ما متوجه بشیم." پامونو گذاشتیم تو کوچه که داااد و بیداااد بلند شد! واقعا فک نمی کردم تو مسیر سی ثانیه‌ای ما گلی زده بشه.


فوتبال برام خیلی بی‌معنیه، بجز وقتی که یکی از طرفین مسابقه رو بشناسم! اونوقت یه‌کم معنی پیدا می‌کنه.


حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 288 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21