جام جهانی چشم‌هایش

ساخت وبلاگ


نزدیک بود که به خودم افتخار کنم دیگه :||| از بس عجایباً غرایبا دیدم این چند روز. بعد دیدم شخصا که به چنین سجایای اخلاقی متصف نشدم، از اول از اون ژن خوبا داشتم!! ژن خوب هم که احسنت و باریکلا نداره! مثلا ژن تنفر از دروغ و ریا، ژن دوست نداشتن غیبت و از همه مهم‌تر و مهم‌تر و مهم‌تر ژن خوش‌بینی! شاید به قول بقیه حماقت :|


نه جدی، بی‌شوخی، چرا ملت این‌جوری‌ان؟ من چند روز، از صبح تا شب با یه بنده‌خدایی حرف می‌زدم و کار می‌کردم. کمترین احساسی مبنی بر اینکه داره به من امر و نهی می‌کنه نداشتم. چه اینکه اگر می‌کرد هم مشکلی نبود، چون سنش از مامانمم بیشتره فک کنم. بعد یکی از افرادی که احساس کرده به من نزدیکه، اومده میگه که "چرا میذاری این بهت دستور بده؟ چرا میذاری رئیس‌بازی دربیاره برات؟" و پشت‌بندش اطرافیانش هم همین حرف رو زدن. احساس کردم که چون خانوادگی با این خانم مشکل دارن رو قضاوتشون اثر گذاشته. از این مدل و مدل‌های دیگه، مشکل زیاد داشتم این چند روز.

خدا رو شکر کردم که من رو در این باب‌ها خنگ آفریده. اینطوری خیلی راحت‌تر زندگی می‌کنم. شنیدین که احمق‌ها زندگی راحت‌تری دارن؟ بعله، راسته. برا من که اینقد خوش میگذره، کاملا جدی میگم ها. دلم برای بقیه می‌سوزه که مجبورن چقد حواسشون رو جمع کنن مبادا خواهرشوهر یا زن‌داداششون پاشو از گلیمش درازتر کنه! واقعا ترجیح میدم تو این موارد احمق باشم تا اینکه ریزترین متلک‌ها رو بگیرم، کوچکترین حرکت انگشت شست پای طرف رو ببینم و منظورش رو برداشت کنم، ربط بین غذایی که میزبان پخته و میزان ارادتش به خودم رو کشف کنم، لوازم و اشیای جدیدی که بر اساس چشم و هم‌چشمی با من خریده رو دونه به دونه آنالیز و قیاس کنم و بعد بخوام بر اساس این چیزها ساعت‌ها خودخوری کنم یا مغز اطرافیانمو مثل پنبه تیت* کنم!

الحمدلله، الحمدلله، الحمدلله...


گاهی با آقای میفتم تو یه تیم، اونوقت آقای که میگن "وای از دست زن‌ها و این اخلاق‌هاشون" می‌تونم بگم "فعلا که من اینورم، پس نمی‌تونین بگین از دست زن‌ها! :)))"



*تیت کردن: به‌هم‌ریختن، پخش و پلا کردن. پنبه تیت کردن: حلاجی کردن، پنبه زدن

+ عنوان: خخخخخخ


حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 241 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21