میشه مادر هم صدات بزنم. میشه افتخار کنم سلسلهم به شما میرسه و میکنم. ولی فقط یک چیز میخوام ازتون، دستم از دست شما جدا نشه... متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. + امروز سی ساله شدم. بخوانید, ...ادامه مطلب
سحری رو که خوردم، یاد التماس دعای دیشب خواهرم که حال پدرشوهرش بده و دکتر گلسا که آزمون دستیاری داره افتادم. گفتم بذار یه جوری دعا کنم که خدا نتونه نه بیاره! طریقهی خوندن نماز شب رو سرچ کردم و آسون, ...ادامه مطلب
دوش، در هوایی که از شدت سرما، خونمان به رنگ آبی درآمده و از هر انگشت دست، قندیلی دو متری آویزان گشته بود و از خز و پالتو و زره، هرچه داشتیم و نداشتیم بر تن کرده و به دنبال ارزاق واجب، سرما بر خود همو, ...ادامه مطلب
رسیدیم جلو در خونه، خواهرم گفت ظهر شد، آقای و بچهها هم از سر کار اومدهن. گفتم چه بهتر، الان مستقیم میریم میشینیم سر سفره غذا میخوریم. از اون روزا بود که به هوای غذا، بیرونو تحمل کرده بودم. اومدم ن, ...ادامه مطلب
دارم به خدا باج میدم، به نظرتون قبول میکنه؟ :D + باج: یک سری کارهای نپرسیدنی , ...ادامه مطلب
اومدم بالا بخوابم، تنها. البته شبهای قبل هم تو اتاق تنها بودم، ولی اینجا خونهای جدا حساب میشه. ضمن اینکه سه برابره مساحتش و خالی هم هست، وسیله مسیله توش نیست و جون میده واسه جولان اجنه! واسه اینکه , ...ادامه مطلب
ای انسان "به دنبال رزقی برای فکر و عقل و قلب و روح خودت باش؛ که رزق فکر، خلوت و توجه و مطالعه و نظر است و رزق عقل، معرفت و رزق قلب، اطاعت و رزق روح، قرب و انس که هر کدام از کار نیروی سابق تامین میشوند فکر رزق عقل را میسازد و عقل رزق قلب را و قلب رزق روح را." , ...ادامه مطلب
آمد و هرچه رنگ و نور و روشنی است، به دنیای خاکستری ما پاشید... , ...ادامه مطلب
بیایید وسط آشپزخانهتکانی نفسی چاق کنیم :) کیک روز مادر هستند ایشان. عکس کامل که نداشتم بذارم. این یه ورقشه! سمت چپ رو اگه دقت کنین، همون کیکیه که گفتم حدود دو ساعت پخت! زیرشو ببینین ضخیم شده در ح, ...ادامه مطلب
قطع صد (100, مئة، Hundred) در صد (100, مئة، Hundred)ی امید از دیگران، شاید بتونه امید رو بهم برگردونه. + بعضی وقتها بدجور میزنه تو ذوقت، توسط بندههاش که بهشون امیدوار بودی! , ...ادامه مطلب
از سرکار زنگ زدم به آقای، گفتم چی شد؟ گفتن "هیچی، از اتاق عمل اومده، پیوند نزدن." گفتم "چقدره؟" گفتن "یه بند انگشت" با خودم گفتم بازم خدا رو شکر که یه بند انگشته. تو بیخبری هزار و یک فکر کردم. میگفتم معلوم نیست از کجا قطع شده! معلوم نیست یه انگشته، دو انگشته، سه انگشته! اصلا از کجا معلوم که کل دستشو نبریده باشه!!! آخه مامان و آقای اصلا حوصلهی پشت تلفن حرف زدن رو نداشتن. حالا بگین چی شد؟ اومدم خونه، دیدم مامان و آقای خونهان و دامادمون رفته پیش داداشم. مامانم چشماش قرررمز! گفتم "چی شد؟ چطور شد؟ چیکار کردین؟ وقتی پیوند نزدن این همه وقت تو اتاق عمل چیکار میکردن پس؟" که خواهرم گفت "کی گفته پیوند نزدن؟" فهمیدم بازم آقای سرکارم گذاشته! من که همین دیروز پریروز اینجا گفته بودم که مامانم از شوخیهای آقای عبرت نمیگیرن و بازم گول میخورن، خودمم گول خوردم! خلاصه یه نفس راحت کشیدم، انگار قلبم باااز شد :)) بعد هم بگو بخند راجع به ماجرا تو خونه شروع شد، مثل وقتی که یه اتفاق خوشایند برامون افتاده باشه!!! الحمدلله پیوند شده، خوب هم بوده. مسئلهی مرگ و زندگی نبود، ولی ما رو خیلی نگران کرد. امروز تو کلینیک انقد حواسپرتی از خودم دروَکردم بیا و ببین! نمدونستم انقد میتونم نگران خونوادهم بشم! کلا من به سختدلی! مشهورم تو اطرافیان، چون اینجور احساساتمو کمتر دیدن. ولی امروز فوران استرس بودم! الان , ...ادامه مطلب
اگه جمعه تعطیل نمیبود هم ما تعطیل میبودیم :) تو بدری و خورشید تو را بنده شده است تا بندهی تو شُدَست تابنده شُدَست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شدست حافظِ جان :) البته مخاطب شعر حافظ، مطمئنا ضامن آهو نبوده؛ ولی مخاطب شعری که من نوشتم امامالرئوفه :) + مرباپزووووون :) , ...ادامه مطلب
خوشحالتر از من دیروز، خودم بودم :) برای چیزی که امروز گرفتم :) شاید بنظر دیگران، خیلی خیلی بیاهمیت بیاد، ولی دیروز وقتی فهمیدم امروز دانشنامهام رو بهم میدن رو ابرها بودم :) انقد گیر تو این کار من افتاده بود که تصور گرفتنش برام سخت بود :) یعنی هر طرف میرفتم، باید یه اشکالی به کار وارد میشد :) نه از اولش که بهم گفت همممهی پروندهات کااامل و مرتبه و هیچی کم نداره! نه از ادامهاش که هر قدم قانون, ...ادامه مطلب
قبل از سفر کربلا فهمیدم مادر یکی از دوستام که فقط با پیام با هم در ارتباطیم، سرطان داره. دقایقی قبل فهمیدم بنده خدا چندین روزه که فوت کرده! :( انشاالله خدا رحمتش کنه. + لطفا اگر دوست داشتین براش فاتحه بخونین. + ممکنه فردا من هم نباشم. اگر هر وقت بی هیچ توضیحی اینجا دیگه آپ نشه، دوست دارم منو هم جزء رفتگان بدونین و برای من هم فاتحه بخونین. + ..., ...ادامه مطلب
پریروز یه مطلبی تو یه وبلاگی خوندم راجع به سعی در خالص کردن کارهامون. و میگفت به خدا بگیم من که میدونم نمیتونم نیتم رو کاملا خالص کنم، ولی خودت کمک کن این کار رو فقط برای خودت انجام بدم. اینجوری آدم با خودش رو راسته و یه جورایی کمک خدا رو هم پشتش حس میکنه. دیروز با مامان رفتم خونه داداش ع. از همون اولش هم گفتم خدایا به خاطر تو میرم که پیوند این دو خانواده دوباره برقرار بشه. کار ندارم تقصیر کی بوده و کی به کی چی گفته و کی کوچیکتره و کی بزرگتر! دیگه فکر نکردم که زنداداش باید میومد بخاطر چشمسفیدیهاش معذرت میخواست و فکر نکردم که این کار رو نکرده هیچ، طلبم ,اخلاص,اخلاص in english,اخلاص بالانجليزي,اخلاص يخلف,اخلاص النية,اخلاص زوجة صابر رباعي,اخلاص النية لله,اخلاص چیست,اخلاص نیت,اخلاص السيد احمد ...ادامه مطلب