من در عین بیشفعالی، آدم تنبلی هستم و در عین تنبلی، آدم بیشفعالی هستم. مثال میزنم که متوجه بشین. یه روز جمعه که خونهام و خیلی هم خستهم، قصد میکنم که بجز کارای روتین خونه و بجای استراحت، کیک درست کنم. از تهتغاری، کلی خواهش میکنم که بره شیر بیاره. بعد وقتی که برمیگرده، وقتی هنوز تو اتاقم، تو دلم میگم کاش شیر تموم کرده بوده باشن و نیاورده باشه تا استراحت کنم! و وقتی میرم تو آشپزخونه و میبینم شیر رو اپنه، خوشحال میشم که داشتهن و آورده و میتونم کیک درست کنم , ...ادامه مطلب
کلمهی پیشنهادی امروز: گستاخ من به زعم خودم آدم گستاخی نیستم. از آدمای گستاخ هم خوشم نمیاد. نظر دیگهای ندارم در موردش. اما چند تا خاطره از گستاخی آدما تعریف کنم که بدونین من به کیا میگم گستاخ. یه بار یکی اومده بود خواستگاری، بعد مامانش اینطوری گفت: پسر من هیچ پولی نداره، کار هم نمیتونه بکنه. دو روز با باباش میره سر کار بهش فشار میاد دیگه نمیتونه بره. تقصیر مامانمه همیشه میگه تو خواستگاری زیاد حرف نزن، حاضرجوابی نکن؛ وگرنه جا داشت بهش میگفتم حاج خانم، دیگه خیلی هم بخوام بهروز و روشنفکر! باشم خرج خودمو بدم تو زندگی، هنوز خیلی مد نشده خرج مردها رو هم زنها بدن :| دلش خوش فوق لیسانس پسرش بود و منتظر بودن از آسمون کار پشت میزی واسهشون نازل بشه :| یه بارم یه خواستگاری رو که ما رد کرده بودیم به دوستم معرفی کردم. علت رد کردن ما خاص بود و خب شرایطش با دوستم اوکی بود. بعد پسرش که ایران نبود گفته بود اوووول عکس دخترو باید ببینم تا برسیم به مرحلهی تلفن و صحبت و اینا. دوستم هم اول مقاومت کرده و بعد عکسو داده. پسره هم درجا ردش کرده و گفته خوشگل نیست! دوستم هم خوشگله اتفاقا به نظر من، اما از اینا گذشته خیلی دختر باشخصیتیه و خیلی هم موفقه. واقعا به نظرم اینجور آدما گستاخ و بیادبن. صراحت زشتیه واقعا. دیگه یه سری رانندهها هم هستن که خیلی گستاخ میباشند. راه مال توئه، ولی مثل یه گاو گستاخ توقع داره حق تقدمو بدی به اون. البته خداروشکر تعدادشون زیاد نیست. دیگه یکی از همکارامم هست که کمی گستاخه طفلکی. از توضیح بیشتر معذورم :) ها یکی دیگه از همکارامم (آقا) یه بار با گستاخی تمام یه جملهی شوخی مثبت ده سال به یکی دیگه از همکارا (آقا) گفت. درسته به من ربطی نداشت، اما منم میش, ...ادامه مطلب
ایمو یه آپشن جالبی داره به اسم تاس! (چون شما نمیدونین تاس چیه گفتم اینجوری معرفیش کنم , ...ادامه مطلب
لباسهامو از دیروز که پهن کردم هنوز جمع نکردم. تو آفتاب سوختن. حالم خوش نیست، یعنی ناخوشم. صبح به زور خودمو کشوندم آشپزخونه و ظرفا رو شستم. همه مریض شدیم. من قفسه ی سینه مم درد میکنه، میترسم جدی جدی , ...ادامه مطلب
گردونهی طاقچه سه روز اشتراک طاقچه بینهایت بهم داده. خاطرات سفیر رو خوندم. مکالمات و استدلالات معمولی و ممکن هستن، ولی روی کاغذ. این طرف حرفهای شسته رفته و بجای آدمیه که کلی رو حرفش فکر کرده، ولی ا, ...ادامه مطلب
بالاخره لپتاپ رو خریدم. این کارا تو حوزهی تخصصی آقدومادبزرگه است! (نیست که طلبه است، واسه همون!) از مدتها پیش بهش گفتم یه لپتاپ برام بخر، ولی ایشون خیییلی ریلکس و به قول ما دَمراسته! تا اینکه , ...ادامه مطلب
فقط جهت القای حس افسردگی به تکتک شما عزیزان و البته به جهت اینکه از این خواننده (کشتکار) خوشم میاد. جوانی هم بهاری بود و بگذشت + گذشتی عمر ولیکن بد گذشتی/به هر سالی به من چون صد گذشتی + ز عمر , ...ادامه مطلب
باید بابت داشتن من تو لیستتون به اونایی که منو تو لیستشون ندارن فخر بفروشین، کیلویی دو تومن :) الان از کتوکول افتادهام، به اندازهی دو روز کار دارم که باید تا ظهر انجام بدم، عصر هم میرم سر کار، بن, ...ادامه مطلب
امروز حجت یه معما مطرح کرد که کلی روش بحث کردیم. هرکی یه جوابی میداد، ولی من خیلی رو جوابم مصر بودم. بههرحال بقیه جواب منو قبول نکردن، ولی بعدا که تو نت سرچ کردم دیدم جواب من درسته =))) گرچه باز ه, ...ادامه مطلب
بیمارستان که بودیم فقط یه نینی دیگه با ما بستری بود. مادر و مادربزرگش هم پیشش بودن. بعد این مادربزرگش خیلی ادعاش میشد. البته مادربزرگا خیلی خیلی خیلی تجربه دارن و ما هیچ ادعایی پیششون نداریم، ولی , ...ادامه مطلب
طرح هدیهی کتاب فیدیبوئه. کتابهایی که اخیرا خریده باشی رو میتونی فقط به یک نفر و اون هم کسی که تابهحال عضو فیدیبو نبوده هدیه بدی. جنایت و مکافات، داستایفسکی، ترجمهی اصغر رستگار: کلیک بلندیه, ...ادامه مطلب
دوش، در هوایی که از شدت سرما، خونمان به رنگ آبی درآمده و از هر انگشت دست، قندیلی دو متری آویزان گشته بود و از خز و پالتو و زره، هرچه داشتیم و نداشتیم بر تن کرده و به دنبال ارزاق واجب، سرما بر خود همو, ...ادامه مطلب
یکی از کارهایی که میکنم اینه که تو آشپزی سعی میکنم رکورد زمانی بزنم. مثلا فعلا رکوردم تو پخت سه بسته ماکارونی ۷۰۰ گرمی زر، ۲۵ دقیقه بوده. یعنی از وقتی گذاشتم آب جوش بیاد و خورش (سویا) رو حاضر کردم , ...ادامه مطلب
دیروز از صبح تا شب داشتم رفع اشکالِ زیست میکردم! یکی از همکلاسیهای خیلی سابقم، قصد کرده ادامه تحصیل بده به این صورت که اول در مقطع دبیرستان از ریاضی به تجربی تغییر رشته بده و بعد کنکور و پرستاری و, ...ادامه مطلب
آخر هفتهها تایم استراحتمه. چهارشنبهها بعد از تموم شدن مدرسهی برهی ناقلا، گاهی هم پنجشنبه اول صبح، خواهرم میاد اینجا و میشوره و میپزه و میسابه تا جمعه شب یا گاهی شنبه صبح. البته که آخر هفتهها, ...ادامه مطلب