مامانش وروجک رو داده دستم که چند دقیقه نگهش دارم تا خودش به عملیات تشکدوزی برسه! کلی با هم نقاشی کشیدیم (بخوانید خطخطی کردیم). ازش خواستم برام ددهیی بکشه، ازم خواست براش ببیی بکشم. اینو کشیدم، دختر, ...ادامه مطلب
بعد چند سال عروسی رفتم شنبه مولودی داشتن. اولش یادمه از کجا شروع شد که دیگه نرفتم. راهنمایی بودم. یه مؤسسهی فرهنگی مذهبی تازه تأسیس جای خونمون بود که حاجآقاشون میومدن تو مدرسهی خودگردان ما و واسمون کلاس میذاشتن. ازمون خواستن با چادر بریم سر کلاسش. کلاسهای مدرسهمون دختر و پسر با هم بودیم، ولی تو کلاسهای حاجآقا جدا بودیم. با حفظ سوره نبأ شروع کردیم و بعد نازعات و... حاجآقا خیلی مهربون بود، ,عروسی ...ادامه مطلب