ذهنیات خوفناک

ساخت وبلاگ

مکان: سرویس بهداشتی پارک آرامش

زمان: هشت و نیم شب

موقعیت آبجی: تو یکی از سرویس‌ها

موقعیت من: در حال قدم زدن تو سرویس بهداشتی منتظر آبجی

مود آبجی: ؟

مود من: متفکر

من به آبجی: فرض کن الان یه قاتل زنجیری بیاد تو سرویس بهداشتی و بفهمه تو توی یکی از سرویس‌هایی و بعد بفهمی قصد داره از پشت در بسته بهت شلیک کنه. حالا تو توی چه پوزیشنی قرار میگیری که با احتمال بیشتری زنده بمونی؟

آبجی به من: من مثل تو خودآزاری ندارم که به همچین چیزایی فکر کنم!

من به آبجی: اگه وایستی که مطمئنا به سمت سرت شلیک میکنه و بعد تمام. پس بهتره بشینی و سرت تو دستت باشه. اگه به پهلو بشینی کلیه و ریه و خصوصا اگه پهلوی راستت سمت در باشه کبدت بدون محافظه و خطرناکه. اگه پشت به در بشینی ممکنه زنده بمونی ولی احتمالا قطع نخاع میشی و همچنان احتمال آسیب به کلیه و ریه و اینا وجود داره. (الان که بهتر فکر میکنم میبینم اگه سر بین پاها و دست‌ها محافظت بشه و رو به در بشینم احتمال زنده موندن با کمترین ناتوانی در آینده بیشتره)

آبجی از سرویس میاد بیرون...

من به آبجی: من از شهرداری کمال تشکر رو دارم، بخاطر این میله‌های آهنیِ محافظ شیرهای آب! (چندین بار سرویس بهداشتی پارک تعطیل شد چون مرتب شیرهای آب رو میدزدیدن و شهرداری جایگزین میکرد و دوباره و دوباره...) معلومه شهرداری میفهمه بخاطر چند تا دزد نباید کل مردم فرهیخته‌! این منطقه محروم بشن. من به این شهرداری تبریک میگم.

آبجی به من: منم به شما تبریک میگم.

من به آبجی: به کی؟

آبجی به من: به شهرداری و به تو بابت این همه فلسفه که بافتی!


حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 220 تاريخ : پنجشنبه 13 آبان 1395 ساعت: 19:42