چهار

ساخت وبلاگ

عمود ۱۵۰ به دلایلی از خانواده جدا شدم و تنها رفتم کربلا. ۱۶ آبان صبح

شماره دادن عربها رو هم دیدیم! استغفرالله! به قول بنده خدا نیتتو صاف کن دختر! لابد به یه دلیل دیگه‌ای افسره پیاده شد اومد زیر پنجره‌ی اتوبوس کنار صندلی دختره واستاد، اونم وقتی مامانش رفته بود چیزی از موکب بگیره، و دختره هم به دلیل دیگه ای سرشو از پنجره آورد بیرون، افسره هم گوشیشو داد دست دختره، دختره هم بعد چند دقیقه پسش داد، بعد افسر گوشی دیگه‌شو داد دست دختره،باز یکی دو دقیقه بعد دختره پسش داد. لابد بلد نبوده زاپیا رو نصب کنه، داشته براش نصب می‌کرده! نیتتو صاف کن مؤمن! ۱۶ آبان هفت صبح

میگما یه جوری نماز بخونین که بشه گفت بعدش دارین تعقیبات میخونین، نه اینکه بگیم یه نمازی هم به عنوان مقدمه‌ی اذکار میخونین! یه بنده خدایی ایستاد در جایگاه امام جماعت، مام گفتیم لابد امام جماعته دیگه! چادرم روی شونه‌م بود، تکبیر گفت، تا خواستم چادر رو بندازم رو سرم و اقتدا کنم رفت رکوع! که البته با حالت ایستاده‌اش فقط دو سه درجه فرق داشت! خدا رحم کرد یه چند صدم ثانیه زودتر قصد نکردم، وگرنه اقتدا کرده بودم رفته بود!!! ۱۶ آبان اذان مغرب

یه خانوم میانسال با سه تا دختربچه اومدن تو سرویس که بشورن و طی بکشن. به یکی از دخترها گفتم بده من بکشم، گفت لااااااا! به خانمه انقد گفتم که بالاخره به یکی از دخترها گفت طی‌ش رو بده به من‌. بعدشم یه جوری دستشو گذاشت رو سینه تشکر کرد که انگار اومدم خونه‌شو تمیز کردم! ۱۶ آبان اسکان بین راه

چند سالی هست که با دست لباس نشستم. امشب لباسامو انداختم لباسشویی شست، بعد با دست آب کشیدم، انقد نفس نفس می‌زدم انگار که دوی ماراتون رفتم! خاطرنشان کنم نشستن روی دو پا و پایین بودن سطح شیر آب نسبت به زمین در این مورد مؤثر بوده! و الّا ما بیدی نیستیم که به این بادا بلرزیم! (این طوفان بوده لابد) ۱۶ آبان اسکان بین راه

انقد تمثال ائمه زیاده اینجا که حد نداره. همه‌شونم از دم ابروی برداشته‌ی کمون، چشم‌های سرمه کشیده، مژه‌های فر، لب‌های سرخ! به قول داداشم ریش و سبیلشونو بزنی میشن جزء زن‌های مدل! ۱۶ آبان ۹۶

امشب، یه خانم دکتر باردار ایرانی اینجا تو موکب هست که داره همه رو معالجه میکنه. بنده خدا میگه "یک میلیون تومن دارو خریده بودم آورده بودم، چون مجوز نداشتم تو راه ازم گرفتن! تازه فک کردن من داعشم، هی میگفتن تو شکمت چی داری؟ تو شکمت چی داری؟؟؟" یکی آمپول داشت گفت "من ویار دارم، آمپول بزنم تهوع می‌گیرم، کسی هست بلد باشه؟" من زدم براش. تا می‌خواستم بزنم برق‌ها رو خاموش کردن! منم تو تاریکی و ایستاده زدم آپولشو! چون می‌ترسید هرکار کردم نخوابید :) ۱۶ آبان قبل خواب

نه تنها کاری که داشتم تو کربلا انجام نشد که به خاطر ازدحام بیش از حد فقط از تو بین الحرمین زیارتنامه خوندم و برگشتم! پیاده از حرم برگشتم تا عمود 1237 منتظر خانواده، که دوباره با هم بریم کربلا. ملت پیاده میرن پابوس، ما که توفیق نداریم، با ماشین میریم پیاده برمی‌گردیم! ۱۷ آبان

خوبی شلوغی و ازدحام امنیت! کسی نمی‌فهمه تنهایی. یه جایی یکی فهمید تنهام، همچین لبشو گاز گرفت! این دو روزی که تنها بودم خیلی خوب انصافا. ۱۷ آبان

چقدرررر زن‌های عرب هیبت دارن! سینه‌زنیشون اصلا دست‌کمی از سینه‌زنی‌های مردانه‌ای که تو بچگی دیدم نداره! شاید حدود پنجاه نفر زن عرب سینه زنی می‌کردن، (شاید یک دهم کل جمعیت) ولی انگار که دویست تا مرد ایرانی دارن سینه میزنن!!! تازه وسطاش مداحشون (که الحق مداح بود) میداد دست یه خانومی از زائرها که فارسی هم بخونه که ما هم بی‌نصیب نمونیم. اینم اینقدددد لایت میخوند! جو کلا عوض میشد ییهو! ۱۷ آبان اسکان بین راه

خانومی که احکام می‌گفت عرب بود، اول عربی می‌گفت بعد فارسی. بعد از اینکه چندی از ایرانی‌های محترم ساعت هشت شب، وسط حرفاش رفتن حق الناس رو بهش یادآوری کردن و خواستن که سکوت کنه تا بخوابن، ایشون هم صلوات فرستاد و بلندگو رو خاموش کرد. رفتم چند تا سؤال بپرسم که یکی اومد گفت "شما لااقل داشتین یه چیز مفیدی می‌گفتین، اینایی که اعتراض به سر و صدا داشتن چرا حالا به این همه حرف اعتراض نمی‌کنن؟ میشه شما پشت بلندگو بگین ساکت باشن؟" ایشون هم گفت "امام زمان چند نفر لازم داره تا بیاد؟" گفت"313" گفت "الان چند نفر اربعین اومدن کربلا؟" سکوت "هر کسی با یه نیتی اومده ولی همه میخوان که 'راحت' باشن! ما هم‌نمی‌تونیم به زائر امام حسین چیزی بگیم، گفتن ساکت گفتیم باشه"
سوالام که تموم شد، دست داد و روبوسی کرد. جالبه اونا فقط یه طرف صورت رو می‌بوسن، من دوتاییش کردم! بعد فهمیدم قصد دومی رو نداشت آخرش هم داشت برام آرزوی خوشبختی می کرد، گفت "شوهر گرفتی؟!!!" سه دفعه تکرار کرد تا فهمیدم چی میگه! باید می گفتم "ای حاج خانوم، مگه جای شما چجوریه؟ جای ما که مردا زن می‌گیرن! زن‌ها که نمی‌تونن مرد بگیرن!" ۱۷ آبان قبل خواب

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 226 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1396 ساعت: 15:26