قند و نباته دختر :)

ساخت وبلاگ

خونه بغلی عروسیه، صدای هووووووشون تا چهل فرسنگ زیر زمین هم میره :) تعجججبات کردیم که چرا ما رو دعوت نکردن! 0_0

آخرین بار که عروسی بودم، عروسی داداشم بود؛ حدود سه سال پیش. قبلشم عروسی خواهرم بود، حدود چهار و نیم سال پیش. آیا حقش نیست که الان یه عروسی برم؟

امروز دکتر با روانشناس سر خاکی بودن بحث میکردن، خیلی در جریان صحبتشون نبودم، ولی فک کنم روانشناس میگفت: "من (خودش) خاکی‌ام." دکتر میگفت: "نه!" از من پرسید: "از بین ما سه تا (دکتر، روانشناس و مددکار) کی از همه خاکی‌تره؟" گفتم: "روانشناس" البته طبق شناخت خودم گفتم، بعد یهو حواسم رفت سمت مددکارمون. حس کردم ناراحت شده. نمیدونم چرا نمیشه حرفامو رک نزنم؟ مثلا یکم پیچ و تاب میدادم جمله‌مو شاید بهتر بود. مثلا میگفتم: "من خیلی آدم‌شناس نیستم و خیلی هم با هم فرق ندارین. حالا از نظر من شااااید خانم فلانی یکم خاکی‌تر باشن!" حالا از اون ضایع‌تر بعدش در صدد دلجویی از مددکار براومدم! خوب نمیتونم ببینم حرفی که ازش منظوری نداشتم به کسی برخورده. خوبه بهش برنخورده بود :)


+ تیتر: آهنگ عروسی بغلی :)

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نباته,دختر, نویسنده : 9monologue9 بازدید : 252 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 2:47