شما هم ساعت و دقیقه‌ی یکسان، زیاد می‌بینین؟

ساخت وبلاگ

_ دیشب همه رفتن خونه‌ی عسل، بجز من که به بهانه‌ی روزه موندم و واسه خودم کاپ‌کیک و راحت‌الحلقوم پختم :)

_ پیرزن همسایه ناگهان در وضعیتی که بوی سوختگی خونه رو پر کرده بود اومد خونه‌ی ما، چون پشت در مونده بود.

_ اولین تکه‌ی راحت‌الحلقوم رو ایشون با چایی میل کردن.

_ به زووور و برای اینکه ایشون غذا بخوره نشستم چند لقمه برنج و تن ماهی کنارش خوردم (چون بعد افطار نمیتونم غذا بخورم) انقد به زور که گلاب به روتون حالت تهوع گرفته بودم و هی تند تند لیوان آبم پر و خالی می‌شد!

_ فردا و پس‌فردا نمایشگاه خیریه‌ی کتاب و غذا تو دانشکده (ی سابقم) برگزار میشه، پس‌فردا که نمیتونم، شاید فردا رفتم. خیلی دوست داشتم منم کیکی چیزی میپختم میبردم، ولی انقدی خوب نمیشه کیکام که بشه فروخت!

_ یه اردوی بیابون‌گردی دو روزه هم گذاشته دانشگاه، من که دیگه دانشجو نیستم، ولی میپرسم شاید منم بردن :)

_ امروز صبح هم قالی آشپزخونه رو شستیم.

_ الانم برم بخوابم که دو ساعت دیگه باید برم سر کار.


والسلام، نامه تمام :)

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 209 تاريخ : چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:36