یادتون هست یه روزی اینجا خونهی دلخواه واقعبینانهم رو کشیدم؟ این چند روز یه فرصتی پیش اومد که تقریبا بهش نزدیک شده بودم، یعنی بودیم. حتی متراژش از اون خونه خیلی هم بیشتر بود، اما نقشهش فرق داشت. , ...ادامه مطلب
باید بابت داشتن من تو لیستتون به اونایی که منو تو لیستشون ندارن فخر بفروشین، کیلویی دو تومن :) الان از کتوکول افتادهام، به اندازهی دو روز کار دارم که باید تا ظهر انجام بدم، عصر هم میرم سر کار، بن, ...ادامه مطلب
آدم کوفت بخوره، شکلات فرمانیه رو نخوره قضیه از این قراره که در مدت انتظار جلوی سفارت نروژ، ludo بازی میکردیم چهار نفره، من و دایی و داداشها. قرار شد هرکی باخت برای بقیه آبمیوهای، نوشابهای، چیزی , ...ادامه مطلب
اشتباه است ریختن احساسات زودگذر روی داریه. ولی من الان از آدمها بدم میآید. بعضیها هم که تحفهاش را آوردهاند، خیال کردید که هستید؟ هه، همهتان را با هم، شبیه یک کپه برف، در مشتم گلوله میکنم و پرت, ...ادامه مطلب
راستش واقعا برام مهم نیست چه فکری میکنید. بنا بر اظهارنظرهای گذشته اطلاع دارم که خیلیهاتون از دونفری غذا خوردن بدتون میاد/مورمورتون میشه/چندشتون میشه/عقتون میگیره و... اما خب ما رسم داریم و خیلی ه, ...ادامه مطلب
در حال حاضر، مردم یک نقطهی خاص از شهر مقدس مشهد، نسبت به دو سال گذشته، بیشتر پشت رنگ قرمز یک چراغ عابرپیادهی خاص میایستن. اینو کسی بهتون میگه که پونصد و پنجاه روز از هفتصد و دوازده روز گذشته رو پش, ...ادامه مطلب
"من میخوام بدونم شما که یه کرمی رو میفروشین چرا روش نمینویسین چجوری باید ازتون شکایت کرد؟" این جملهایه که از عالم خواب تسنیم دررفته و به عالم واقعیت رسیده و توسط برادرش شکار شده! آخه بنده خدا، فروشندههای رؤیایی! هم از دست این قانونمداری تو در امان نیستن؟؟؟ + من میدونم، اگه آخر جای گنجهامو تو همین خواب لو ندادم --__-- , ...ادامه مطلب
دو تا دختر خوشگل که کنار یه حاجخانوم نشسته بودن ازم قلم کاغذ خواستن. گشتم و فقط یه خودنویس و یه خودکار پیدا کردم. تا دو سه روز قبل، استیکنوت همراهم بود، دیدم الکی و بلااستفاده است و همیشه فقط تو گوشی یادداشت میکنم، گذاشتم خونه :| نمیدونم پس چرا خودکار رو نذاشتم؟؟؟ بهجاش یه دستمال کاغذی دادم که روش شماره بنویسن و بدن به حاجخانوم :) فک میکردم بانی خیر , ...ادامه مطلب
دیروز یه آمبولانس بجای نجات مصدومین، نود و پنج نفر رو کشت، صد و پنجاه و هشت نفر رو زخمی کرد. دیشب تو دل همون رعب و وحشت، پسرخالهی من دنیا اومد. میگویند مرگ در تقابل با زندگی نیست، در تقابل با تولد است. اما ظاهرا در تقابل با تولد هم نیست، در امتداد هردوست. گریزناپذیر است. به قول سهراب: "زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ" یا "و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت" یا "و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ وارونه یک زنجره نیست مرگ در ذهن اقاقی جاری است مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید مرگ با خوشه انگور می آید به دهان مرگ در حنجره سرخْگلو میخواند مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است مرگ گاهی ریحان میچیند مرگ گاهی ودکا مینوشد گاه در سایه است به ما مینگرد و همه میدانیم ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است" فک میکنم در امتداد تولدش، چه زندگیای جریان داره؟ در امتداد زندگیش چه مرگی؟ چگونه مرگی؟ و در امتداد مرگش چگونه زندگیای؟, ...ادامه مطلب
روزایی که هر دو هستیم، اغلب میاد تو اتاقم. روابط اجتماعیش از بقیه قویتره و همونطور که قبلا گفتم فک میکنم خاکیتره. من بودم، یک یا حداکثر دو دفعه جواب سرد یا خنثی میگرفتم، دفعهی بعد نگاشم نمیکردم. انصافا نمیدونم بقیه اوایل آشنایی چرا و چطوری منو تحمل میکنن :) حالا یکّم یخم وا شده، حرفم میزنم :) اون روز میگفت "مردها با چشم عاشق میشن، زنها با گوش." یه تحقیقاتی هم که معلوم نیست ادمین کدوم کا,آنجا,آنکه,بسپارند,چاره,نیست ...ادامه مطلب
ازتون متنفرم، منزجر کنندهاین. اُف بر شما! اُف بر شما! اُف بر شما!اُف بر شما بخاطر اشک امروزم تو اتوبوس، بخاطر اشک چند سال پیشم تو اتوبوس، بخاطر این صحنههایی که میسازین و تعفن ازشون میباره و ما تماشاچیگرانه نگاه میکنیم، اُف بر شما با اون لباسی که پوشیدین، اُف بر شما با اون مقامی که اشغال کردین, ...ادامه مطلب