حجم سیاه دونده

متن مرتبط با «لبخند» در سایت حجم سیاه دونده نوشته شده است

مگه میشه که تو بخندی ولی، به اعجاز لبخند تو زل نزد؟ :)

  • الان من چقد خوشحال باشم خوبه؟ امشب قرار بود بجای یکی از همکارای پرستار، شیفت شب وایستم تا دوازده یک. از کار پرستاری زیاد استقبال نمی‌کنم راستش، مامان و آقای هم سه‌ی شب می‌رسن ان‌شاءالله، به همراه عمه. فردام که عیده. تمام این‌ها باعث میشد دلم نخواد برم. الان زنگ زد گفت نمی‌خواد بیام :) واسه خودم آهنگ گذاشتم و دارم میرم خونه :) + خدایا، چقد بزرگ شدم تو این یک هفته! چه تجاربی! اگه بدونین چند تا شاخ,بخندی,اعجاز,لبخند ...ادامه مطلب

  • اهالی خانه‌ی عذاب۴ _ این داستان: همکار لبخند به لب!

  • این دختر، دختر نازنینیه! جزء همکاراییه که از شهریور اومدن. حدود ۱۸ سالشه اما همون کارایی رو میکنه که من انجام میدم. دیپلم بهیاری داره و از قائن برای کار اومده اینجا. تو عقده و شوهرش هم، همینجا تو یه قنادی کار میکنه و تا قبل اومدن ایشون تنها بوده. احساس دوری از خانواده و تنهاییشو منم احساس میکنم. ماه قبل چند تا از شیفتاشو با من جابجا کرد که بره شهرش. برگشتنی واسمون یکم زرشک آورد :) که ما هنوز نخوردیم و با همون خارها و شاخه‌هاش تو یخچاله هنوز! چون اینجا تنهاست و کاری هم تو خونه نداره، اغلب شیفتا، نیم ساعتی زودتر میاد و ما رو خوشحال میکنه و باعث میشه دقایق کند انتهای شیفت خوب بگذره. میگفت دوست داشته بره تجربی و پرستاری بخونه، اما چون مدرسه‌ی نمونه میرفته و اون مدرسه برای رشته‌ی تجربی به دلیل داوطلب بالا شرط معدل ۱۹/۹۰ گذاشته بوده، ایشون با معدل ۱۹/۸۰ نتونسته بره. مدارس معمولی هم خوابگاه نداشتن و نمیتونسته از روستا هر روز بره مدرسه و برگرده. در نتیجه وارد یه مدرسه‌ی دیگه شده که رشته‌ی بهیاری رو ادامه بده. اما به عنوان بهیار فقط تو شهرهای کوچیک مثل شهر خودشون ممکنه بتونه کار پیدا کنه که ا, ...ادامه مطلب

  • اهالی خانه‌ی عذاب _ این داستان: همکار لبخند به لب!

  • این دختر، دختر نازنینیه! جزء همکاراییه که از شهریور اومدن. حدود ۱۸ سالشه اما همون کارایی رو میکنه که من انجام میدم. دیپلم بهیاری داره و از قائن برای کار اومده اینجا. تو عقده و شوهرش هم، همینجا تو یه قنادی کار میکنه و تا قبل اومدن ایشون تنها بوده. احساس دوری از خانواده و تنهاییشو منم احساس میکنم. ماه قبل چند تا از شیفتاشو با من جابجا کرد که بره شهرش. برگشتنی واسمون یکم زرشک آورد :) که ما هنوز نخوردیم و با همون خارها و شاخه‌هاش تو یخچاله هنوز! چون اینجا تنهاست و کاری هم تو خونه نداره، اغلب شیفتا، نیم ساعتی زودتر میاد و ما رو خوشحال میکنه و باعث میشه دقایق ک, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها