صبح تو راه رفت و برگشت بیمارستان سعی کردم برعکس همیشه که فقط با دست راست فرمون رو میگیرم، فقط با دست چپ بگیرم که جالب و خوب بود. اگه عادت کنم خیلی راحتتر میشه رانندگی. تو مسیر برگشت یک دستم رو فرمون بود و دست دیگهم رو دنده و حس خوبی بود. بیشتر از همیشه دنده عوض کردم و بیشتر کیف داد و تسلطم بیشتر بود. البته صبح زود شش فروردین بدون دست رانندگی کردن هم نباید سخت باشه قاعدتا، ولی برای شروع بد هم نبود. در اصل تقصیر مربی رانندگیمه که اون اول اول بهم گفت سعی کن یک دسته رانندگی کنی و منم بیخبر از قواعد رانندگی حرفهای، دست راستم رو انتخاب کردم و اونم نگفت چپ رو بذار رو فرمون. یهکم که گذشت فهمیدم ای دل غافل، کی با راست رانندگی میکنه آخه؟ ولی چون اولاش بود تصمیم گرفتم فعلا تمرکزم رو بذارم رو تصادف نکردن و ایمنی و بعد دیگه کمکم عادت کردم و سخت شد ماجرا. چند روز پیش که تهتغاری کنارم نشسته بود گفت راننده که نباید براش چپ و راست فرقی داشته باشه، باید با هر دو دست مسلط باشه. این یهکم منو سر غیرت آورد و از امروز دیگه شروع کردم تمرین تسلط به هر دو دست رو. با اینکه هنوز تقریبا تو تعطیلاتم و به اندازهی کافی در طول شبانهروز میخوابم، اما کماکان سحر خیلی خوابآلود پا میشم و دلم میخواد هر کی اومد جلو دستم، یه فصل کتکش بزنم :| دیشب به شکل وحشتناکی سحر خوابم میومد. آماده بودم یکی یه چی بگه دعوا راه بندازم. ولی خب مهندس و تهتغاری که نیستن، با کی دعوا کنم؟ :)) یادش بخیر قبلاها سحر انقدر فرش بودم و ورورورورور حرف میزدم که همه عاصی میشدن از دستم. میگفتن سحر که هیشکی حال خوردن هم نداره، تو چطوری انقدر حرف میزنی؟ چِشَم زدن دیگه. حالا به, ...ادامه مطلب
در راستای مصداقآوری برای این شعر، عکس پایین روخدمتتون تقدیم میکنم :) + همهشو خودم تا خونه میخورم تو اتوبوس، آخه اگه ببرم خونه اونام دلشون میخواد بعد چون برای همه کافی نیست من شرمنده! میشم :| , ...ادامه مطلب