از چهار و نیم صبح چیزی نخورده بودم. هشت شب که شد، با خودم قرار گذاشتم که تا غروب فردا هم چیزی نخورم. اگه لازم شد تمدیدش هم بکنم. میخواستم ببینم بالاخره غش میکنم یا نه. به نظرم زیباست که یهو وسط خون, ...ادامه مطلب
دیروز بردیم، از ایران! جام جهانی نبود، فوتسال بود. اصلا نمیدونم مسابقات در چه سطحی بود، فقط میدونم صد و بیست تومن جایزهی سه تا تیم اوله. مهاجرین افغان رفتن فینال، مهندس میگه به احتمال نود درصد میبرن! دیشب که مراکش گل خورد، حقیقتش نفهمیدم کی به کی گل زد! ولی فقط من تو خانواده داد زدم گگگگللللل! فهمیدم خیلی جوگیرم که با اولین تماشای فوتبال و اولین تماشای , ...ادامه مطلب
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شدهست بازم همین شعر/بازم حافظ جان + بالاخره بعد از چند هفته نیت کردن، به دعای کمیل حرم رسیدم :) , ...ادامه مطلب
تا این موقع شب بیدار موندم مونولوگ ساختم واسه خودم. چیزی که شاید سالها بود میخواستم ولی نمیشد. امیدوارم بیان انتخاب خوبی بوده باشه و پشیمون و احیانا مجبور به مهاجرت یا حتی ترک وبلاگ نویسی نشم. در واقع نمیدونم چرا میخوام بنویسم، فعلا هر وقت حس نوشتن اومد مینویسم شاید بعدها فهمیدم چراییش رو که در اینصورت زیر همین پست شرحش خواهم داد ان شاالله..., ...ادامه مطلب