حجم سیاه دونده

متن مرتبط با «دختر» در سایت حجم سیاه دونده نوشته شده است

خوش‌به‌حال دختر میخک که می‌خندد به ناز

  • خوش‌به‌حال چشمه‌ها و دشت‌ها خوش‌به‌حال دانه‌ها و سبزه‌ها خوش‌به‌حال غنچه‌های نیمه‌باز خوش‌به‌حال دختر میخک که می‌خندد به ناز خوش‌به‌حال جام لبریز از شراب خوش‌به‌حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگ, ...ادامه مطلب

  • دخترم، تو از حسابم پول برداشتی؟

  • آقای یه گوشی نوکیای ساده داشتن که سال‌ها پیش خریده بودن. مدتی بود که صداش خیلی کم شده بود. گوش آقای هم که سنگینه و درصدد بودن یه گوشی جدید بخرن. دایی که اومده بودن بجز گوشی اصلیشون یه نوکیای ساده هم , ...ادامه مطلب

  • دختر بی‌هنر

  • خانم ص امروز شروع به بافتن یک پولیور کرد. گفتم شاید بخوام ازش یاد بگیرم. روانشناس گفت یعنی تو بافتتی بلد نیستی؟ یعنی تا حالا قلاب دستت نگرفتی؟ گفتم نه. گفت عجیبه، اولین دختری هستی که می‌بینم بلد نیست, ...ادامه مطلب

  • گلابتونه دختر

  • دیروز یکی از بچه‌ها پا به ماه بود. کم و بیش درد هم داشت حتی! هر لحظه منتظر بودیم دردش زیاد بشه ببریمش بیمارستان! حالا بچه هم بریچ، سزارین. انقدر اینو راه بردیم که به نظرم شب، راه به راه رفته بیمارستان! , ...ادامه مطلب

  • انگشترم انگشتر! انگشتر کی هستی؟ انگشتر یه دختر! اسمش چیه اون دختر؟؟؟

  • انگشترم رو موقع ظرف شستن درآورده بودم و گذاشته بودم رو اپن. عمه برش داشت: "این مال توئه؟" "آره" "چقد قشنگه" "هدهد از کربلا برام آورده" "خیلی قشنگه" "چشاتون قشنگ می‌بینه" "این دستم باشه فعلا :))" :|||| حتی دلم نیومد یه تعارف الکی بزنم که "قابل شما رو نداره عمه جون"! گفتم من که هنوز اخلاق‌های عمه رو نمی‌دونم، شاید هم واقعا برش داره. بعد برگشت و گفت "می‌خوای , ...ادامه مطلب

  • دخترک کبریت‌فروش

  • خانم ص آش پخته بود، بخوردیم :) یه قابلامه! هم پر کرده ببرم خونه :| هر دفعه مجبورم میکنه ببرم و ببرن. آش رو خوش میپزه :) یه دختر آروم و متین و مظلوم اومده بود کلینیک کتاب می‌فروخت. خانم ص؟ نه لازم ندارم. دکتر؟ نه. من؟ :)) نتونستم راستش بگم نه، شاید چون زیادی مظلوم بود، یه چیزی هم ته دلمو قلقلک می‌داد که با مگس‌کش کشتمش :| برای بره‌ی ناقلا کتاب داستان و رنگ, ...ادامه مطلب

  • خواهرم و دخترش

  • وروجک رو زدم، یه سیلی یواش. انقد گریه کرد که نفس‌نفس می‌زد. لیوان آب دستش بود، یه کمش رو خورد، بعد به من نگاه کرد. گفتم "مواظب باش چپه نکنی" در حالی که تو چشمم نگاه می‌کرد لیوان رو کامل برگردوند رو فرش آشپزخونه. منم عصبانی شدم و یه سیلی زدمش. از اینکه دختر خیلی خوب و آرومی بود و چند وقته لووووس شده و هرکار دلش بخواد می‌کنه خیلی ناراحتم. در کمال بی‌رحمی از ا, ...ادامه مطلب

  • دخترِ پسرِ همسرِ پدرم

  • راه میره کأَنّه مسته :), ...ادامه مطلب

  • قند و نباته دختر :)

  • خونه بغلی عروسیه، صدای هووووووشون تا چهل فرسنگ زیر زمین هم میره :) تعجججبات کردیم که چرا ما رو دعوت نکردن! 0_0 آخرین بار که عروسی بودم، عروسی داداشم بود؛ حدود سه سال پیش. قبلشم عروسی خواهرم بود، حدود چهار و نیم سال پیش. آیا حقش نیست که الان یه عروسی برم؟ امروز دکتر با روانشناس سر خاکی بودن بحث میکردن، خیلی در جریان صحبتشون نبودم، ولی فک کنم روانشناس میگفت: "من (خودش) خاکی‌ام." دکتر میگفت: "نه!" از,نباته,دختر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها